مرورى بر تاريخ مناسبات كليسا و دولت در مسيحيت غربى
مرورى بر تاريخ مناسبات كليسا و دولت در مسيحيت غربى
مرورى بر تاريخ مناسبات كليسا و دولت در مسيحيت غربى
نويسنده:ويليام باركر
مقدمه[1]
در ميان اين گروه هاى مسيحىِ غربى ديدگاه هاى مختلفى در باب مناسبات كليسا و دولت وجود دارد; همچنان كه در اسلام نيز مثلا طرفداران وحدت عربى يا اسلام گراها وجود دارند و نيز صاحبان ديگر ديدگاه هايى كه در باب ربط و نسبت اسلام با دولت عرفى و مدرن و به طور كلّى نسبت دين و دنيا مطرح هستند. من اميدوارم كه مرورى بر رويكردهاى گوناگون به دولت در تاريخ كليساى غربى در جلب توجه به موضوعى كه همه متدينان در قرن بيست و يكم با آن روبه رو هستند مفيد باشد و اين نگاه گذرا در نهايت بتواند به درك متقابلِ ما از يكديگر مدد برساند. پس از شرحى موجز از آغازين ديدگاه هاى مسيحى دراين زمينه بنا به تعاليم عهدجديد، من چهاررويكرد متمايز درتاريخ مسيحيّت را نسبت به رابطه كليسا ودولت كه اوج آنها موضع كنونى آمريكايى هاست ــ آن گونه كه من مى فهمم و همچنان در ايالات متحده مورد بحث و مناقشه است ــ مطرح مى كنم و ميان اين موضع و رويكرد دنياى كمونيسم ــ آن گونه كه در شوروى سابق، چين، كره شمالى يا كوباى فعلى مطرح است ــ مقايسه اى صورت مى دهم.
1. از نظرگاه عهد جديد
2. پس از دوران رنج و محنت: دوران امپراتورى مقدس
3. نظريه دو شمشير
4. حكومت خداسالار
5. جدايى كليسا و دولت
در آمريكا كه گروه هاى متنوع پروتستان و كاتوليك رومى در قرن هفدهم ميلادى از رنج و محنت رهايى يافتند و آزادى انتخاب دين را تجربه كردند، مفهوم جدايى كليسا و دولت يا عدم دخالت هركدام در قلمرو ديگرى بسط يافت. اين مفهوم در آمريكا معمولا نگرش غالب بوده، هرچند به صورت هاى مختلفى فهم و تفسير شده است. به نظر من اين ديدگاه با تعليمات مسيح و عهد جديد همخوان است. اگر به وضعيت مسيح و ماجراى سكّه و پرداختِ آن به عنوان ماليات به حكومت برگرديم، خواهيم ديد كه دو گروه از رهبران يهودى، يعنى فريسيان و هيروديان با او مواجه بوده اند. اعضاى افراطى تر فريسيان، يعنى زيلوت ها حتى به دينار رومى دست نمى زدند، زيرا نوشته روى آن، اولين فرمان از ده فرمان را نقض مى كرد (فقط يك خدا وجود دارد) و تصوير آن دومين فرمان را نقض مى كرد (بت نپرستيد)، ولى مسيح آنها را به گرفتن سكه دعوت مى كند و احتمالا خودش نيز هنگامى كه پرسيد: «اين اسم و تصوير كيست؟» آن را در دست گرفته بود. به عبارت ديگر، قدرت قانونى دولت را براى ضرب سكه، وضع و وصول ماليات، ساختِ جادّه ها، برعهده گرفتن دفاع و عدالت بايد به رسميت شناخت، ولى اين را نبايد پذيرفت كه دولت، پشتيبانى و حفظ دينِ حق را عهده دار شود. از ديگر سو، برجسته ترين قسمت گفته مسيح ناظر به هيروديان است كه هم پيمانان سياسى حكومت رومى بودند. بله، نقش مشروعى براى دولت ها وجود دارد ــ آن گونه كه خدا مقرر داشته است ــ كه حافظ عدالت در ميان انسان ها باشند، ولى (شما، هيروديان) «آنچه را براى خداست به خدا واگذار كنيد». مشروعيت و اقتدارى برتر از دولت وجود دارد كه ما بايد فرمانبردارِ آن باشيم و فقط خداوند مى تواند آنچه را بايد درباره او بدان معتقد باشيم به ما بگويد و نيز اين را كه چگونه بايد او را بپرستيم. اينها دو بخش تفكيك شده هم تراز نيستند; اقتدار و مشروعيت خدا بالاتر از هر مشروعيت ديگرى است. مسيح ده فرمان را در قالب دو فرمان درآورد و صادر كرد: «به پروردگار، خدايت، با همه قلب، روح، ذهن و نيرويت مهر بورز و به همسايه ات مثل خودت مهر بورز». حكومت بايد آزادى عمل را در قلمرو رابطه با خدا تضمين كند و نيز نيروى خود را مصروف صيانت از عدالت در حوزه روابط انسانى بنمايد.
6. حكومت شرك آميز: كمونيزم
البته توده متدين آمريكا بايد نسبت به حفظ آزادى عمل دين براى مصون داشتن جهت گيرى هاى فرهنگ از جهت گيرى هاى عرفىِ فزاينده به هوش و حساس باشند. سند بنيانگذارى ايالات متحده آمريكا، يعنى اعلام استقلال اين كشور به سال 1776، به خالق، قوانين طبيعت و خداى طبيعت، داور متعالىِ جهان و مشيت الاهى اشاره مى كند. پدران بنيانگذار آمريكا در پى تثبيت دينى خاص نبودند، ولى به خداى آفريننده اذعان داشتند. قانون اساسى مصوّب 1787م سندى است كه اصول بيان شده در بيانيه اعلام استقلال را محقق ساخت. سند مربوط به حقوق بشرِ اين قانون در اولين اصلاحيه آن اعلام مى دارد كه كنگره آمريكا نبايد هيچ قانونى را به تصويب برساند كه دينى را تثبيت، يا آيينى دينى را منع كند. از آنجا كه ما براين باوريم كه نجات به واسطه فيض الاهى از راه ايمان به دست مى آيد، يعنى از راه متقاعدشدن نه اجبار، پس ما آزادى دينىِ موجود در آمريكا را گرامى مى داريم. البته از دولت آمريكا انتظار مى رود كه از آن آزادى در قلمرو اعتقاد و عبادت صيانت كند، همچنان كه در حوزه مناسبات انسانى عدالت را پاس بدارد.
پي نوشت ها :
[1]. متن سخنرانى دكتر ويليام اس. باركر، استاد تاريخِ كليسا در حوزه الاهياتىِ Covenant در آمريكا و از چهره هاى شاخص فرقه پرسبيترى (Presbyterian)كه به تاريخ 17/7/1382 در مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب ايراد شد. هم اينك برگردانِ آن به فارسى تقديم مى گردد. دراين برگردان ازترجمه هم زمان جناب آقاى ساسان توسلى سود جسته ايم. هفت آسمان.
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}